یک سوال
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 

تا حالا شده بخواهید یه چیزی را مد کنید ؟

 

ان چیست ؟ و اگر دلیلی برای ان دارید بنویسید



ترانه های ماندگار // فراموشی اثر زنده یاد ناصر عبداللهی
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 يه زخم كهنه روي بالم

يه اسمون كه چشم برام نيست
بغير واژه ي غريبي
چيزي توي ترانه هام نيست
حتي يه اينه پيش روم نيست
كه اسممو يادم بياره
تنهاترين مسافر شب
تو خلوتم پا نمي زاره
ازم نخواه با تو بمونم
تو هيچي از من نميدوني
اگه بگم راز دلم رو
تو هم كنارم نمي موني
دل من از نژاد عشقه
از تو و از ترانه لبريز
يه دنيا غم توي صدامه
مثه سكوت تلخ پائيز
من يه پرنده غريبم
من از نژاد اسمونم
ميون اين همه ستاره
من يه شهاب بي نشونم
 
 


ترانه های ماندگار // کاری نمیکنی اثر سعید شهروز
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

دور از تو ميشكنم كاري نمي كني

درحال مردنم كاري نمي كني
جادو شديم ما ها يا چشم مون زدن
اين من همون منم كاري نمي كني
گريه ميكنم خيره ميشي و
داد ميكشم كاري نميكني
شور ميزنم تلخ ميشي و
زجر ميكشم كاري نمي كني
لعنت به بخت بد
 پيرشدم چقدر كاري نمي كني
بي پرو بالمو
 ميبيني حالمو كاري نمي كني
بي قلب اومدي
اين بار پيش من
دستاي سردتم قيد منو زدن
 


ترانه های ماندگار // نابرده رنج اثر احسان خواجه امیری
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

برام هيچ حسي شبيه تو نيست

كنار تو درگير ارامشم
همين از تمام جهان كافيه
همين كه كنارت نفس ميكشم
برام هيچ حسي شبيه تو نيست
تو پايان هر جستجوي مني
تماشاي تو عين ارامشه
 تو زيبا ترين ارزوي مني
منو از اين عذاب رها نميكني
كنارمي به من نگاه نميكني
تمام قلب تو به من نميرسه
همين كه فكرمي براي من بسه
از اين عادت با تو بودن هنوز
ببين لحظه لحظه اش كنارت خوشه
همين عادت باتو بودن يه روز
اگه بي تو باشم منو ميكشه
يه وقتايي انقدر حالم بده
كه مي پرسم ار هركسي حالتو
يه روزايي حس ميكنم پشت من
همه شهر ميگرده دنبال تو


ترانه های ماندگار // نجاتم بده اثر علی لهراسبی
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

هواي امشبم با فكرت خرابه

بدون تو خورشيد محاله بتابه
تو فانوس شبهاي بيداريم باش
نجاتم بده
واسه گريه كردن به پاي تو ديره
يه جوري شكستم كه گريه ات بگيره
همين امشب از حال من با خبر باش
نجاتم بده
صداش ازجنس باروناي هرروزه
دلش وقت كه دل تنگم نمي سوزه
چرا بي طاقتي هامونمي فهمه
كسي كه روچشام چشماشو مي دوزه
بيا دنيامو عاشق كن به رويايي كه شيرينه
مي دونم روزگار من تو باشي بهتر از اينه
خلاصم كن از اين حبسي كه رنگ اب واتيشه
داره مثل تو تنهايي يه جوري عادتم ميشه
 
 


ترانه های ماندگار // نیومدی اثر پویا بیاتی
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

دلم گرفته از زمونه دلخورم

بزار واست گلايه هامو بشمورم
به كي بگم كه كوزه كوزه تشنه ام
به كي بگم هزار روزه تشنه ام
نيومدي يه هفته خسته تر شدم
شكسته بودمو شكسته تر شدم
نيومدي و كوچه امون كلافه شد
يه جمعه به نديدنت اضافه شد
يه دل دارم هميشه بي قرارته
قنوت من دعاي انتظارته
به قطره قطره هاي گريه هام قسم
كه بي قرار و بي پناهو بي كسم
يه دل دارم كه حس شعر دوري و
نداره چاره اي بجز صبوري و
ميخواد شريك گريه اي من بشه
بيا ببين دل غريب من چشه
نيومدي نيومدي نيومدي يه هفته خسته تر شدم
شكسته بودمو شكسته تر شدم
نيومديو كه كوچه امون كلافه شد
يه جمعه به نديدنت اضافه شد
نيومدي نيومدي نيومدي و غصه مون نفس گرفت
خدا تورو يه جمعه ديگه پس گرفت
نيومدي حسار درد و بشكني
تو اخرين اميد چشماي مني


ترانه های ماندگار
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

    حرفهایی از جنس دیگه برای اولین بار تقدیم میکند

 

 

سلام    تا حالا شده یه ترانه را بشنوید بعد ان بشه براتون ملکه ی دهن    که مدتم تو ذهنتون تکرار بشه

 

 

ما از شما  می خواهیم که این ترانه ها را همراه با نام خواننده به ما معرفی کنید ملاک تاریخ اجرای ان نیست ملاک

 

 

ملاک زیبایی ان است  منتظر  نظرات شما هستیم 

                               حرفهایی از جنس دیگه



شعری از حدادیان
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 

سعید حدادیان ذکر خاطراتی از ازدواج و زندگی مشترکش شعری را در قالبقطعه قرائت کرد
. این شعر در حوزه شعر نوجوان به حساب می آید و به نقل خاطرات نوجوانی و جوانی شاعر با زبانی گیرا و دلنشین می پردازد . این شاعر و مداح اهل بیت در این شعر نیم نگاهی هم به مسائل جاری جامعه کرده است :

باز دل تنگ زنگ مدرسه ام
دنگ دنگی که می شود پر و بال

حسرت مشق های ننوشته،
لذت بیست های اول سال

مزه ی تلخ ترکه های انار
مزه ی ترش زال زالک کال

خنکای نسیم اول صبح
پر کشیدن در آسمان خیال

کیف وکفشی که آرزویم بود
نرسیدم به آرزوی محال

هم نوا با اذان صبح شدن
ذکر بی بی و عطر احمد و آل

با سماور چهار قل خواندن
صبح دم شکر قادر متعال

اول صبح، دوری از مادر
زنگ آخر ترانه های وصال

آبرنگی که باز هم گم شد
بین نقاشی از جنوب و شمال

قصه ی جنگ رستم و سهراب
داستان قشنگ رستم و زال

قصه ی بوسه های شیطانی
قصه آن دو مار خوش خط و خال

قصه لاک پشت و مرغابی
می توان پر کشید بی پر وبال

قصه های کلیله و دمنه
مکر روباه و حیله های شغال

شب باران صدای چکه سقف
صبح برفی بدون چکمه و شال

آش شلغم، بخور بابونه
چه نیازی به دکتر اطفال

شب چله، هوای کرسی داغ
همه بی غل و غش، همه خوشحال

دست مادر بزرگ حافظ بود
تا برای همه بگیرد فال

قصه غصه ی عمو نوروز
ننه سرما و خواب آخر سال

شوق عیدی گرفتن از بابا
ناگهان یا « محول الاحوال »

جای ماهی سفید در حلقوم
تیغ ماه کفور بود و کفال

نرود از مشام جان هرگز
بوی بابا و عطر نان حلال

آب و نان مرا به سختی داد
تا رسیدم به درس صفحه ی دال

چند روزی شدم کمک خرجش
تق و تق می کند هنوز بلال

بانک بی اختلاس من قلک
سرفه ی سکه از گلوی سفال

پول مشهد تهیه شد آخر
عمر بی بی ولی نداد مجال

دوره شام های نان و پنیر
دوره نان بربری دو ریال

دوره یک قران و ده شاهی
عهد یک سیر شانزده مثقال

سر سفره نگاه کارد، پنیر
باز دعوای قاشق و چنگال

هر کسی صبح زود تر می رفت
بود خوشتیپ خانه بی جنجال

یاد روزی که مثل اعیان ها
دل ما هم خنک شد از یخچال

یاد روزی که چشم ما وا شد
به تماشای اولین سریال

قصه عشق کودکانه ی من
گل نسرین باغ مش اسمال

ناگهان زیر چرخ یک نیسان
شد گل آرزوی من پامال

شعر های فروغ فرخزاد
در کنار نوشته های جلال

طنز های عبید هم دیگر
از رخ من نبرد گرد ملال

تا پلیس محله مسجد بود
دزد ایمان ما نشد رمال

قصه صبح جمعه، مهدیه
روضه کافی و اذان بلال

شب قدر و قرائت قرآن
عالمی داشتم برای مثال،

دل بی دست و پای من لرزید
از تماشای سوره ی زلزال

پشت بام و نسیم بازیگوش
رویت ماه اول شوال

طعنه می زد به روی ماه تمام
از لب حوض، خنده های هلال

حوض آبی و ماهی قرمز
عشق پیروزی، عشق استقلال

دست یک جا شکست، پا یک جا
بازی فوتبال و بسکتبال

با پنالتی دقیقه ی آخر
تیم ما باخت از بد اقبال

مش غضنفر که از فرنگ آمد
ما آنرمال شدیم و او نرمال

پسر او به جای آمریکا
سر در آورده بود از سنگال

از عنایات دوستی ناباب
پسر مش کریم شد اغفال

مزد از دیدن طلبکاران
گاهگاهی لب پدر تبخال

هفته ها زیر منت قصاب
چوب خط همه بدین منوال

نسیه می داد و ورشکست نشد
پیر اهل محل نبی بقال

روزی از مدرسه که برگشتم
کسی از من نکرد استقبال

تک درخت کنار خانه شکست
نکند مادرم ؟... زبانم لال!

دیگر آن شوق کودکانه گذشت
آه از روزگار رو به زوال

***
ای دل ، ای دل ، دل شکسته مسوز
ای دل ، ای دل ، دل شکسته منال

آسمان از ولایت مولا (ع )
داد سهم مرا تمام و کمال

پدرم نوکر امام حسین(ع )
مادرم عاشق محمد و آل(ص )

یاد آن روضه های هر هفته
عطر عود و تبسم تمثال

با صدای گرفته مرشد
باز می شد همیشه راه وصال

خیمه بچه ها غریبِ غریب
چشمه ی اشک ما زلالِ زلال

در هیاهوی ظهر عاشورا
کشته می داد روضه ی گودال

قصه ی انقلاب و قصه جنگ
کرد خوبان قصه را غربال

سینه سرخان مسجدی رفتند
تا فراسوی آسمان خیال

رنگ دشمن سفید شد چون گچ
روی ظالم سیاه مثل ذغال

دوستانم شهید گم نام اند
نام من شد بسیجی فعال

سال ها رفت و پای درس حساب
کسی از حال ما نکرد سوال!


تار مو
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

مرد عصبانی سرشو با دو دستش گرفته و لب پنجره ایستاده و در حال کشیدن نفس های عمیقه تا آرام بشه تا از اعصبانیتش کاسته بشه و زیر لب به زنش فحش میده ...

دخترش میاد تا باباش رو آروم کنه

میگه : بابا اینقدر ناراحت نباش ، حالا درسته مامان به خاطر اون تار موی بلند زنانه ! که روی کت شما پیدا کرده این جنجال رو به پا کرده !!! و رفته تو اتاقش میگه طلاقشو می گیره و بیرون نمیاد اما من راه چاره اش رو میدونم چیه ! در ضمن مگه نشنیدن که حکیم ارد بزرگ میگه : هیچگاه در برابر فرزند ، همسرتان را بازخواست نکنید .

و ادامه میده : من نمیدونم این مامانا که وسایل خودشون رو یه جایی میزارن, بعد خودشونم یادشون میره کجاس ... چه جوریه که تو پیدا کردن وسایلی که ما به اصطلاح تو 7 تا سوراخ موش قایم می کنیم تبحر خاصی دارن ...

پدر میگه : بسه اینقدر پرحرفی نکن ! بگو چطور از این مصیبت خلاص شم !!!

دختر میگه : این هم مانتوی مامان

باباش میگه : که چی ؟!

دختر هم میگه : این موی کوتاه ، لابد مردانه روی مانتوی مامان چکار می کنه ؟

مرد با عصبانیت پالتو رو بر میداره و میاد پشت در اتاق خانومش و داد میزنه : این تار موی مردانه روی لباس تو چکار می کنه زنننننننننننننننن ... بخدا طلاقت میدم .........

و خانومش وقتی اینو می شنوه ... می زنه بیرون

و با گریه می گه من نمی دونم به خدا ...............

صدای خنده دخترشون از تو آشپزخونه اونا رو متعجب می کنه

وقتی میان سراغ دختر تازه می فهمن چه کلاهی سرشون رفته !

هر دو مو

موی سر دختر چموششون بوده که یکی رو کامل روی لباس بابا گذاشته و یکی رو هم با قیچی کوتاه کرده و رو لباس مامان گذاشته ...


دختره با همون حالت خنده به مامان و بابا میگه : وقتی شما سر یه تار مو ، می خواهین از هم طلاق بگیرین چرا به من میگین زودتر عروس شو....



شمارش خر
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 

آورده اند شخصی ده خر داشت. بر یکی از آنها سوار شد و خران را شماره کرد. چون خری که بر آن سوار بود را نمیشمرد، تعداد خران نه عدد بود. از خر پیاده شد و دوباره شماره کرد. تعداد درست بود. بر خر سوار شد و بار دیگر شماره کرد. باز هم یکی کم بود. چندین بار پیاده و سوار شد و خران را شماره کرد و طبق معمول هر بار که بر خر سوار بود تعداد نه عدد در می آمد. عاقبت از سواری صرف نظر کرد و گفت: سواری به گم شدن یک خر نمی ارزد
 


تعداد ملکه های ایران وانگلستان
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 

اینم یه داستان طنز تقدیم به دوستان خوب اردیستم (ORODISM) که میگن زنان ایرانی ملکه هستند و نجیب اند . 1

« چارلز دانشجوی انگلیسی با طعنه به دوست و همکلاسی ایرانی اش همایون می گوید :

چرا خانوماتون نمیتونن با مردا دست بدن یا لمسشون کنن؟؟ یعنی مردای ایرانی اینقدر کارنامه خرابی دارند و خودشون رو نمیتونن کنترل کنن؟؟

همایون لبخندی میزند و می گوید :

ملکه انگلستان میتونه با هر مردی دست بده ؟ و هر مردی می تونه ملکه انگلستان رو لمس کنه؟!

چارلز با عصبانیت می گوید :

نه! مگه ملکه فرد عادیه ؟!! فقط افراد خاصی می تونن با ایشون دست بدن و در رابطه باشن!!!

همایون هم بی درنگ می گوید :

خانوم های ایرونی همشون ملکه هستن!!! » 

1- زیباترین خوی زن ، نجابت اوست . حکیم ارد بزرگ


 


ماست مالی
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 

هنگام عروسی محمدرضا شاه پهلوی و زن مصری اش فوزیه در سال 1317 خورشیدی چون مقرر بود میهمانان مصری و همراهان عروس به وسیلۀ راه آهن جنوب به تهران وارد شوند از طرف دربار و شهربانی دستور اکید صادر شده بود که دیوارهای تمام دهات طول راه و خانه های دهقانی مجاور خط آهن را سفید کنند.
در یکی از دهات چون گچ در دسترس نبود بخشدار دستور می دهد که با کشک و ماست که در آن ده فراوان بوده دیوارها را موقتاً سفید نمایند، و به این منظور با پولی که از کدخدای ده می گیرند و با خرید مقدار زیادی ماست کلیۀ دیوارها را ماست مالی کردند.
قدمت ریشۀ تاریخی این اصطلاح ( ماست مالی) ازشصت سال نمی گذرد، و ماجرای این ماست مالی مدت ها موضوع اصلی شوخی های محافل و مجالس بود . حکیم ارد بزرگ می گوید : (فرمانروایان تنها پاسخگوی زمان حال خویش نیستند آنها به گذشتگان و آیندگان نیز پاسخگویند) .
به یقین الان همه خوانندگان این حکایت در ذهنشان این سئول نقش می بندد که محمدرضا پهلوی و پدرش رضا شاه که در آن زمان زنده بود در بهبه جنگ جهانی دوم و آن همه خطر که ایران را تهدید می کرد چون سه سال بعد از تاریخ این ازدواج ، نیروهای متفقین به ایران حمله نمودند چطور ذهنشان درگیر این حاشیه های خنده آور بوده است کاش در پی تجهیز قشون و سرباز بودند به جای رنگ و لعاب ...

 

 



کوتاه از زندگی
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 

« ادیب زاده می گوید:
زمان شاه شنیدم، که پای علی باغبان باشی [زادهٔ ۱۳۰۳ در طرقبه مشهد] شکسته …!
با گروه فیلم برداری رفتیم و وقتی با اون مصاحبه کردم با ناراحتی گفت:
دکتر ها گفته اند باید یک پای من رو قطع کنند …
شب، که فیلم پخش شد ۵۰ خط تلفن جام جم توسط مردم اِشغال شده بود و همه با عصبانیت می خواستن یه جوری به علی باغبان باشی کمک کنن …
همون شب، محمدرضا پهلوی، که در اون زمان ولیعهد بود و نزدیک به ۱۷ سال داشت، به آقای جهان بانی، رییس سازمان ورزش (‌که اوایل انقلاب اعدام شد) دستوری داده بود، که او هم شبانه به در خانه ی باغبان باشی رفته بود و پاسپورتش را درست کرده بودند و روز بعد ساعت ۱۱ صبح از فرودگاه زنگ زد که:
مثل این‌که معجزه شده و من برای درمان به نیویورک می‌روم.
در نیویورک پایش را یک پروفسور بزرگ عمل کرد، بعد از دو ماه، که برگشت از همان فرودگاه مهرآباد به ما زنگ زد، که من می‌خواهم به زودی در یک مسابقه‌ی دو و میدانی شرکت کنم و شما را هم دعوت می‌کنم.
علی باغبان باشی، وقتی در زمان ریاست جمهوری خاتمی به مراسم تقدیر و نکو داشت پیش کسوتان دعوت شد، زمانی که نام باغبان باشی، در مراسم از طریق بلند گو اعلام گردید، خاتمی از یکی از حاضرین پرسید:
مگر باغبان باشی زنده است؟!
و چه ضیافتی بود، در آغوش کشیدن و اشک به چشم آوردن خاتمی برای قهرمانی که نام ایران را بر بلندای المپیک جهانی فریاد کشید …!
باغبان باشی، اکنون ۸۴ سال سن دارد و هنوز فعالیت ورزشی می کند …!
اخرین باری، که باغبان باشی را دیدم، دور میدان دروازه قوچان مشهد بود؛ به گرمی حال و احوال کردم و او گفت:
شما مگه من رو می شناسی؟ 
لبخندی زدم و گفتم:
تمام دنیا شما رو می شناسن…!
باغبان باشی، هنوز در طرقبه زندگی می کند و روحیه ی شاد و ورزش کاری دارد »
آری به قول حکیم ارد بزرگ : ( در هر سرنوشتی ، رازی مهم فرو نهفته است ) . گاهی هر کدام از ما وسیله ترقی همدیگر می شویم و خود از مسیری که طی می کنیم بی اطلاعیم . حقیقت این است که ما آدم ها بخشی زیادی از تکامل خود را مدیون دیگر افراد جامعه هستیم . پس زنده باد دوستی ها و یاوری ها ...


 


ارزوی زوج 60 ساله
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

یک زوج انگلیسی در اوایل 60 سالگی، در یک رستوران کوچیک رمانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن.
ناگهان یک پری کوچولوِ قشنگ سر میزشون ظاهر شد و گفت:چون شما زوجی اینچنین مثال زدنی هستین و درتمام این مدت به هم وفادارموندین ،
هر کدومتون می تونین یک آرزو بکنین.
خانم گفت: اووووووووووووووووه ! من می خوام به همراه همسر عزیزم، دور دنیا سفر کنم.
پری چوب جادووییش رو تکون داد و ...اجی مجی لا ترجی
دو تا بلیط برای خطوط مسافربری جدید و شیک QM2در دستش ظاهر شد.
حالا نوبت آقا بود، چند لحظه با خودش فکر کرد و گفت:
باید یه جوری از شر زن پیرم خلاص بشم باید یه دختر خوشگل گیرم بیاد و بعد با کمال پر رویی گفت : خب، این خیلی رمانتیکه ولی چنین موقعیتی فقط یک بار در زندگی آدم اتفاق می افته ، بنابر این، خیلی متاسفم عزیزم ولی آرزوی من اینه که همسری 30 سال جوانتر از خودم داشته باشم.
خانم و پری واقعا نا امید شده بودن ولی آرزو، آرزوه دیگه
پری چوب جادوییش و چرخوند و.........
اجی مجی لا ترجی
و آقا 92 ساله شد!
خانمش تا چشمش به صورت پر از چروک و دستان لرزان همسر پیرش افتاد از جاش بلافاصله بلند شد و گفت تو دیگه همسر من نیستی پیرمرد !!مرد با چشمانی گریان بدنبال همسرش با پشتی خمیده می دوید و می گفت : من عاشقتم !!! حتما پیرمرد این جمله حکیم ارد بزرگ رو نشنیده بود که : مردی که همسرش را به درشتی بیرون می کند ، به اشک به دنبالش خواهد دوید



کمی طنز
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری: مارکوپولو جاسوس بود! (جراید)

 

بر اساس تحقیقات انجام گرفته و اطلاعات واصله، چند تن دیگر از جاسوسان و متخلفان و مظنونان به شرح زیر معرفی می‌شوند:

۱-هاچ زنبور عسل: نامبرده یکی از زنبورهای بی هنر و بی سواد بوده است که فرمول تهیه عسل طبیعی را بلد نبوده، وی پس از مدتی به دروغ و با استفاده از رسانه های زنجیره ای خبر جعلی گم شدنش را منتشر می‌کند، سپس به بهانه ی واهی پیدا کردن مادرش به کندوهای همسایه ها سر زده تا بتواند فضولی کند و راز ساختن عسل را از آنها کِش رفته و بدون رعایت حق کپی رایت(!) از این فرمول سوء استفاده کند!

۲-پرین: وی یک دختر فراری بوده است و بدون آنکه گواهینامه ی الاغ سواری داشته باشد اقدام به سوار شدن بر پشت الاغی به نام «پاریکال» می‌کرده است، پرین به دروغ مدعی شده بود به دنبال پدربزرگش است به شهرهای زیادی سفر کرده و اطلاعاتی را جمع آوری نموده است؛ قابل به ذکر است که پدربزرگ پرین یکی از کارخانه داران و مفسدان اقتصادی شهرشان محسوب می‌شود و مادرش عکاس بوده که دلایل و علل و انگیزه ی گرفتن عکس توسط مادر پرین در دست بررسی است!

۳-پدر پسر شجاع: از ایشان اطلاعات چندانی در دست نیست، وی کلا آدم مشکوکی است، نامبرده در هیچ کدام از قسمت های کارتون نام حقیقی اش را بیان نکرده و همواره این سئوال مهم وجود دارد که نام ایشان قبل از تولد پسرش چه بوده است؟! در همین رابطه تا به این لحظه شونصد نامه برای ایشان ارسال شده است که متاسفانه ایشان هنوز نام حقیقی شان را بازگو ننموده و افکار عمومی‌را متنور نکرده اند!

۴-میگ میگ: وی در یک جایی که نمی‌دانیم کجاست آموزش دو میدانی دیده است تا بتواند در مواقعی که احساس خطر می‌کند با سرعت زیاد فرار کند، نامبرده همدستی “گرگ” دارد که به کمک وی دست به اقدامات تروریستی می‌زنند، البته آنها در فیلم هایی که خودشان از این صحنه ها می‌گیرند اینگونه وانمود می‌کنند که گرگ مزبور قصد گرفتن میگ میگ را دارد که طبق یافته های ما اصلا اینگونه نیست!

-البته افرادی همچون «نل»، «واتو واتو»، «کارآگاه گجت» و … نیز در این لیست حضور داشتند که به دلیل کمبود جا صرفا به بیان مهمترین هایشان پرداختیم!



فرق دختر ها و پسرها در دهه های مختلف
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 

پسرها:
کجا میره:
پسر دهه60: دارم میرم جبهه
پسر دهه 70 :دارم میرم دختر بازی 
پسر دهه 80 :دارم میرمبیمارستان سم زدایی  

چی میخونه:
پسر دهه 60 :شریعتی می خواند 
پسر دهه 70:شاملو می خواند 
پسر دهه 80 :هری پاتر می خواند 


ماشین سواری:
پسر دهه 60 :پیکان 54 ومسافر کشی 
پسر دهه 70 :پراید و دختر بازی 
پسر دهه 80 :پژو و تصادف منجر به فوت 

دعاها:
پسر دهه 60:خدایا جنگو تموم کن 
پسر دهه 70 :خدایا یه خونه خالی برسون 
پسر دهه 80 :خدایا برسون یه دومثقال شیره و یه دو سورت شیشه 


علت مرگ:
پسر دهه 60 :مرگ بر اثر جنگ باعراق 
پسر دهه 70 :مرگ بر اثر تصادف با موتور و ماشین 
پسر دهه 80 :مرگ براثر اور دز و سنکوپ بر اثر استعمال هرویین و ایدز و سوانحه رانندگی 


::::::::::::::::::...........................::::::::::::::::::..................:::::::::::::::........................:::::::::....
ولی دخترها:

انتخاب همسر:
دختر دهه 60 : مرد باید با اخلاق باشه 
دختردهه 70 :مرد باید تحصیلکرده باشه 
دختر دهه 80 :مرد باید پولدارباشه 


تفکرات:
دختر دهه 60 :دختر بدونبکارت باید بره بمیره 
دختر دهه 70:اشتباه بزرگی کردم خاک تو سرم 
دختر دهه80 : دختر باکره یعنی امل و بی فرهنگ. باید برهبمیره 


رفع حاجت:
دختر دهه 60:امامزاده معصوم ودیگر امامزاده ها راشفیع می کرد دعا و نذر 
می کرد وبالاخره حاجت دل خود را می گرفت 
دختر دهه 70:پیش رمال و دعا نویس می رفت و حاجت خود را طلب می کرد. 
دختر دهه 80 :در شرکتهای خصوصی به هر نحو که شده رفع حاجت می کند 


نوع و میزان طلاق:
دختر دهه 60 :طلاق بعداز 10 سال آنهم یک در 1000 
دختر دهه 70 :طلاق بعد از 5 سال آنهم یک در100 
دختر دهه 80 :طلاق بعد از 6 ماه الی یک سال آنهم یکدر5 


::::::::::::::...............::::::::::::::::::...................::::::::::::::::.................:::::::::::::::............
و در آخر ارزوی تمامی جوانان این مرز و بوم در دوران مختلف:
جوان دهه 60 :خدایا آبروی مرا حفظ کن 
جواندهه 70 :خدایا پول منو زیاد کن 
جوان دهه 80 :کارت سوخت داری داداش


 


دید مجنون دختری .....شعر طنز
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 

دید مجنون دختری مست و ملنگ
درخیابان با جوانانی مشنگ


خوب دقت کرد در سیمای او
دید آندختر بُود لیلای او


با دلی پردرد گفتا این چنین
حرف هادارم بیا (پیشم بشین)


من شنیدم تازگی چت می کنی
با جوانیاهل تربت می کنی

....

نامه های عاشقانه می دهی
با ایمیلاز ( توی) خانه می دهی

عصرها اطراف میدان ونک
می پلاسی باجوانان ونک

موی صاف خود مجعد می کنی
با رپی هارفت و آمد می کنی

بینی خود را نمودی چون مویز
جایلطفاً نیز می گویی (پلیز)

خرمن مو را چرا آتش زدی؟
زیر ابرورا چرا آتش زدی؟

چشم قیس عامری روشن شده
دختری چونتو مثال زن شده

دامن چین چین گلدارت چه شد؟
صورتهمچون گل ِ نارت چه شد؟

ابروی همچون هلالت هم پرید؟
آن دلصاف و زلالت هم پرید؟

قلب تو چون آینه شفاف بود
کی در آنیک ذرّه ( شین و کاف) بود

دیگر آن لیلای سابق نیستی
مثل سابقصاف و عاشق نیستی

قبلنا عشق تو صاف و ساده بود
مهرمجنون در دلت افتاده بود

تو مرا بهر خودم می خواستی
طعنه هاکی می زدی از کاستی؟

زهرماری هم که گویا خورده ای
آبرویهرچه دختر برده ای

رو به مجنون کرد لیلا گفت : هان
سورۀ یاسین درِ. ِگوشم نخوان

تو چه داری تا شوم من چاکرت؟
مثلقبلن ها شوم اسپانسرت ؟

خانه داری ؟ نه ، اتول ؟ نه ، پس بمیر
یا برو دیوانه ای دیگر بگیر

ریش و پشم تو رسیده روی ناف
هستیاز عقل و درایت هم معاف

آن طرف اما جوان و خوشگل است
بچهپولدار است گرچه که ول است

او سمندی زیر پا دارد ولی
تو بهزحمت صاحب اسب شـَلی

خانه ات دشت و بیابان خداست
خانۀاو لااقل آن بالاهاست

با چنین اوضاع و احوالت یقین
خوشهات یک می شود ، حالا ببین

او ولی با این همه پول و پله
خوشۀسه می شود سویش یله

گرچه راحت هست از درک و شعور
پولمی ریزد به پای من چه جور

عشق بی مایه فطیر است ای بشر
گرچهباشی همچو یک قرص قمر

عاشق بی پول می خواهم چکار
هی نگوعشقم ، عزیزم ، زهر مار

راست می گویند، تو دیوانه ای
بااصول عاشقی بیگانه ای 

این همه اشعار می گویی کهچه؟
دربیابان راه می پویی که چه؟ 

بازگرد امروز سوی کوه و دشت
دورۀعشاق تاریخی گذشت

تازه شیرین هم سر ِ عقل آمده
قیدفرهاد جـُلمبر! را زده 

یا همین عذار شده شکل گوگوش
کردهاز سرتا نوک پایش روتوش

با جوانان رپی دم خور شده
نان وامقکاملاً آجر شده

ویس هم داده به رامین این پیام
بینما هرچه که بوده شد تمام 

پس ببین مجنون شده دنیا عوض
راهتهرن را نکن هرروزه گز

اکس پارتی کرده ما را هوشیار
گرچهبعدش می شود آدم خمار

بیخیال من برو کشکت بساب
چون مراهرگز نمی بینی به خواب

گفت با «جاوید» مجنون اینچنین:
حال و روز لیلی ما را ببین

بشکند این «. دست شور بی نمک»
کردهما را دختر قرتی اَنک 

حال که قرتی شده لیلای من
نیستدیگر عاشق و شیدای من

می روم من هم پی ( کیسی ) دگر
تارود از کله ام عشقش به در

فکر کرده تحفه اش آورده است
یا کهقیس عامری یک برده است

آی آقای نظامی شد تمام
قصۀ لیلی ومجنون ، والسلام 

خط بزن شعری که در کردی زما
چونشده لیلای شعرت بی وفا

 



با هم داستان بنویسیم
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 

این داستان را با سلیقه ی خود کامل کنید

 

دختر و پسری عاشق سرعت هستند پسر از دختر خواستگاری میکند دختر شرط خود را مسابقه میگذارد که اگه پسر ببرد به او جواب مثبت بدهد